مدیریت خلاق - مدیری برای آینده (مدیریت)
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیریت خلاق

  متاسفانه کسانی که اهداف خود را به صورت واضح و دقیق بیان می کنند بسیار نادرند لذا این قبیل افراد ناچارند از تجربیات خود برای هماهنگ کردن کارهای روزانه استفاده کنند. عدم برخورداری از طرح ریزی ذاتی درخصوص عواملی که در آینده پیش رو خواهدبود انسان را با یک فعالیت بی حاصل همراه با ناامیدی و استرس زیاد مواجه ساخت.


«لائوتسی» (

منبع: UMBRA, AUT, 2003
مترجمان:دکتر مینا جمشیدی و یزدان پوریوسفی

LAOTSE) می گوید: کسی که آگاهی کامل از اهداف خود داشته باشد احساس قدرت می کند، این قدرت به فرد آرامش می دهد، این آرامش صلح درونی را به همراه خواهد داشت.
فقط صلح درونــی است که می تواند عکس العملهای توأم با شکوفایی عمیق را درپی داشته باشد، همچنان که عکس العملهای دقیق نقطه آغاز هر موفقیتی است.

نتیجه آنکه، امروزه با مفاهیم متضادی مواجه هستیم که در یک سو دنیای مدرن با همه پیچیدگیهای مربوط به آن و مدیرانی توانا قرار دارد، درحالی که در طرف دیگر، مدیرانی هستند بدون تمرکز و شکوفایی و یا به تعبیر بهتر سردرگم.

وسایل ارتباطی موجود با سرعت و تفاوتهای مربوطه از قبیل، نامه ها، تلفن، فکس، تلفن همراه، ملاقاتها، جلسات و نشستها، به جای اینکه مدیریت ارزشمند و خلاقی را ایجاد کند، بالعکس عـــــدم تمرکز و سردرگمی را به وجود آورده و غالباً مدیر را به یک شخص نگران و مضطرب تبدیل می کند و ازنظر روانشناسی در مقابل مسائلی شکننده کرده است که پیش بینی نشده اند.

این گونه مدیران از مسئله مهم «بیان آشکار و دقیق اهداف سازمانی و دسترسی به آنها» غفلت می ورزند. واضح بودن اهداف باعث صرفه جویی دروقت و متمرکز کردن فعالیتها درمورد مسائل مهم است.<
BR


خلاقیت
اهداف به مفهوم آرزوها و علایق بلندپروازی هستند که برای وضعیت آینده درنظر گرفته می شود. انسان قادر است با تفکرات خود برای آینده برنامه ریزی کند. یعنی نه تنها می تواند مسائل و موقعیتها را به همانگونه که هستند ببیند، بلکه می تواند آنگونه که باید باشند را نیز تصور کند درحالی که حیوانات همه چیز را به همانگونه که هست فقط می توانند ببینند، البته انسان چیزهایی که به منصه ظهور نیامده اند را نیز می تواند ببیند.<0
br>
آنچه که یک مدیر کارا را از یک مدیر ناکارا متمایز می سازد، توانایی او در تشخیص و شناخت دقیق وضعیت موجود شرکت و دیدن آن در وضعیت ایده آلی است که با هوشمندی و خلاقیت باید به آن رسید. در میان وضعیت کنونی و آینده که متصور است فضاهای خالی وجود دارند که می بایست پر شوند. بنابراین&، خلاقیت به صورت زیر تعریف می گردد: همراه ساختن دو یا چند موضوع جدا از هم، مانند قلاب ماهیگیری و ماهی که با آنکه متضاد هستند اما وقتی کسی این دو را کنار هم قرار می دهد به نتایج فایده بخش می رسد.

هدف فورد بزرگ این بود که بتواند ضمن کاهش هزینه ها با سرعت زیادتری خودروهای خود را تولید کند. فورد روزی ضمن بازدید از کشتارگاه متوجه شد، که حیوانات را به صورت زنجیره ای بیهوش می کنند، که مفهوم قرینه این عمل در رابطه با محیط تولید خود در ذهنش ایجــاد می شود، که بدین ترتیب زنجیره مونتاژ به وجود آمد و او توانست آمریکا را ماشینی کند. بنابراین، خلاقیت و نوآوری لازمه مهم یک شرکت بوده و بقای شرکت کاملاً به آن وابسته است. زمانی که یک شرکت راکد است به معنی آن است که مدیران آن شرکت نتوانسته اند پاسخهای مناسبی برای مشکلات آن موسسه پیدا کنند. مدیر خبره یک مدیر خلاق است. دراینجا باید پرسید که آیا خلاقیت یک توانایی مادرزادی است؟

اینکه بیشتر افراد با تواناییهای برتر به دنیا می آیند هیچ شکی در آن نیست. اما امروزه همه اندیشمندان براین باورند که خلاقیت در همه انسانها وجود دارد، مهم نحوه بهره برداری و شکوفا نمودن آنها است. برای بهره برداری و شکوفاساختن خلاقیت، قبل از هر چیز ایجاد شرایط ذهنی مطلوب و ازبین بردن رفتارهایی که به خلاقیت ذهـــــن آسیب می رسانند، ضروری به نظر می رسد.

مغز انسان مانند بیشتر قسمتهای بدن از دو قسمت ناحیه چپ و راست تشکیل شده است. ناحیه راست مغز خلاق و آفریننده چیزهای جدید است. غالب مردم خلاق نیستند چرا که همه تحریکات، ایده ها و هدفهای قسمت راست به طور سیستماتیک و به شدت توسط قضاوتهای ســرد و بی روح ناحیه چپ نفی می شود. بنابراین، برای خلاق بودن و حل مســائل باید به ناحیه راست مغز اجازه داد تا ایده های جدیدی بدهد و به ناحیه چپ درصورتی اجازه دخالت و قضاوت داد که ناحیه راست تمام منابع و تواناییهایش را به کار گرفته باشد.

مـــــــاکس پلانک (
MAX PLANCK) می نویسد: هـــرکس قادر نباشد گهگاهی فرضیه ای حتی به ظاهر غیرقابل قبول را ارائه دهد هرگز نمی تواند به شناخت ایده های جدید دست یابد. نه تنها در ارائه فرضیات، حتی در طرح فرمولهای نهایی پیرامون نتایج علمی به دست آمده هم، توانایی تفکر در یک چرخه آزاد، یک امر ضروری و اثبات شده است.

یک نوع تفکری که مبنای استدلالات ناحیه چپ است، کشنده ایده های جدید است چرا که به طور سیستماتیک راه حلهای به ظاهر غیرقابل قبول را نابود کرده و با آنچه که از طرف ناحیه راست ارائه می گردد در تعارض است. وحشت، محدودیت دیگر خلاقیت به حساب می آید. غالباً این ترس و وحشت مانع ازآن است که درمیان مردم رشته کلام را به دست گرفته و اهداف عالی خود را بیان کنیم.

برای خلاق بودن، جرأت یک امر ضروری است، چــــون هر ایده جدید و پیشنهادی که می دهیم ما را به جلو انداخته و ریسک پذیری ما را در رابطه با عدم موفقیت و حتی تمسخر افزایش می دهد. در سال 1802 (
W.MURDOC) مورداک گاز کربن را کشف کرد و وقتی پیشنهاد کرد که از این گاز برای روشن کردن شهر استفاده کنند، در پشت سر، او را تمسخر کرده و گفتند: پیشنهاد روشن کردن خیابانها به وسیله دود دیوانگی است.

تاریخ پیشرفتها مملو از نمونه هایی در رابطه با پافشاریهای علمی و موانع متضاد برخاسته از کند ذهنی اکثر مردم است که در بیشتر طبقات مختلف اجتماعی وجود دارد. امروزه، در یک دنیای چنین پیچیده و متفاوت، رفتارهای بسته، عدم انجام کاری وممانعت از توسعه تفکرات، در رقابتهای آینده خطر جدی دربرخواهد داشت.

به عنوان اولین هدف می بایست یاد بگیریم که بر خود و استعدادهای نامحدود خلاقیت خودمان تکیه کنیم: این امر می تواند ماجرایی توأم با عشق و علاقه باشد.
 

 


» نظر


دریافت کد شمارشگر معکوس

دهید